من و دیگر هیچ

وقتی ارزش ها عوض می شوند عوضی ها با ارزش می شوند

من و دیگر هیچ

وقتی ارزش ها عوض می شوند عوضی ها با ارزش می شوند

این رسمش نیست...

تاکی؟  تاکی زندگی زیباست؟  تاکی زندگی ادامه دارد؟
شاید دلتان خوش است "تاشقایق هست ، زندگی باید کرد" ولی خیلی
وقت است که از شقایق خبری نیست.و ما باز هم زندگی می کنیم ، بدون شقایق.
این رسم زندگی نیست.
این رسمش نیست که مرد ها ابرو نازک کنند ، لب سرخ کنند و به عزای حسین بنشینند.

این رسمش نیست که وقتی باران می بارد چترمان را باز کنیم مگرنمی گویید

عشق را زیر باران باید جست.

این رسمش نیست که زندگی مترسک ها را زهر کنیم تا محصولاتمان طعمه کلاغ ها نباشد.

این رسمش نیست که روی لباس هایمان عکس اسکلت باشد مگر

چهره شهدا را فراموش کرده ایم.

این رسمش نیست که با وجود (آیت الکرسی) رپ های ساسی مانکن را تکرار کنیم.
این رسمش نیست که گل های مصنوعی را بوی خوش دهیم مگر گل نرگس را از یاد برده ایم.
آری، کجاست بوی گل نرگس ، کجاست بوی پیراهن یوسف.
کاش که شقایق می آمد.

313 نفر


دیگر لازم نیست فکر کنیم ، آنقدر که ادعا می کنیم خوب نیستیم.
همه ی ما بد ، باشما هستم ای کسانی که تسبیح در دست دارید و در صف اول نماز می ایستید.
با شما هستم ای کسانی که روی صندلی های چرخ دار نشسته و خود را از هر ناپاکی
به دور می دانیدو ذکرتان همیشه این است (الهم عجل لولیک الفرج) با ذکرتان مشکلی نیست،
چرا امام ظهور نمی کند.
بدون شک آنقدر که شما می گویید پاک نیستید.
پاک بودن که به سلام و ادب و غیرت نیست.
شاید همان هایی که میگویید دستشان کج است ، نگاه به ناموس مردم می کنندو یا ...
، دلی دارند پاک تر از فرشته.
آری کجایند مردان بی ادعا.
دیگر باورم شده "سبب غیبت مهدی فقط مائیم".
با شما هستم ای خوبان 313 نفر کافیست.
فقط 313 نفر.
 

باران


باز باران می بارد،نمی دانم شاید آسمان بغض کرده.

یا شاید دلش به حال بوته خاری تشنه در قله کوهی سوخته.
شاید می بارد تا پسر بچه ای با چکمه های خود در میان گودال های آب بازی کند.
شاید می بارد تا دل کشاورزی را شاد کند.
شاید می بارد تا مترسک ها بی کار نباشند.
شاید می گرید به حال ما آدمیان.
آری به حال ما میگرید،آسمان میدانم دیگر طاقت نداری.
می دانم ربودن عصایی از دست پیر مردی آزارت می دهد.
می دانم این روز ها زمین زدن کوری افتخار است.
می دانم هرکس پول دارد همه چیز دارد.
و می دانم عشق همان پول است.

آسمان گریه کردن به حال ما فایده ای ندارد فردا که خورشید طلوع کند فراموش شده ای.

باران من هم از دست آدمیان بیزارم.

کاش دیوانه ای بودم تا با خیانت دوستم باز هم به او سلام دهم.
کاش دیوانه ای بودم تا با اخم دیگران من بخندم.
کاش دیوانه ای بودم تا با زمین خوردن بچه ای ناراحت نشوم.
کاش دیوانه ای بودم تا همه به من بخندند.
چه بی موقع می باری ...  .



زخم


اگر تمام چسب زخم هایت را بخرم

نه زخم من خوب می شود

نه زخم تو...